به گزارش نماینده در خاطرات آیت الله مهدوی کنی می خوانیم :
من در جریان موضوع قائم مقام رهبری و مطرح شدن جناب آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری نبودم و چون عضو مجلس خبرگان رهبری نبودم از جزئیات امر کاملا اطلاعی نداشتم ، ولی از جناب آقای خامنه ای و آقای هاشمی برخی جزئیات را می شنیدم.
یادم است یک بار در محل مجلس شورای اسلامی در نشستی با دوستان ؛ [درباره] قائم مقام رهبری ، بحث شد و حتی در میان دوستان این مسئله مورد تائید و تصویب قرار گرفت و آقای هاشمی دو پیشنهاد برای عملی شدن این جریان دادند ؛ یکی این بود که رساله آقای منتظری به عنوان مرجع تقلید چاپ و منتشر بشود ، چون در آن وقت ، در شرایط رهبری در قانون اساسی مسئله مرجعیت قید شده بود که بعدا تغییر کرد و آن قید حذف شد . بنابراین مرجعیت ایشان می بایست در زمان امام تثبیت بشود ، تا آن وقت هم رساله ایشان رسما منتشر نشده بود . در آن زمان ، به خصوص آقای هاشمی اصرار کردند که این امر انجام بگیرد و رساله ایشان رسما منتشر بشود.
عده ای هم حداقل احتیاط های امام را به ایشان مراجعه می کردند ، چون خود حضرت امام نیز در بعضی از مسائل که نمی خواستند اظهار نظر بکنند آنها را به آقای منتظری ارجاع می دادند. من حکم ایشان را در مورد «مفسد فی الارض» یادم هست . بخصوص در مورد افرادی که در رابطه با مواد مخدر دستگیر می شدند ، افرادی که مسلحانه وارد میدان می شدند یا منافقین که محارب بودند و با اسلحه به جنگ نظام می آمدند.
موارد دیگری هم بود که افراد مجرم مسلح نبودند ، مثلا قاچاق و خرید و فروش تریاک یا تشکیل مراکز فساد و از این قبیل ؛ فتوای آقای منتظری در این گونه موارد این بود که محارب و مفسد فی الارض هر دو به اعدام محکومند و همان طور که در قرآن آمده است : «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله ...»که اطلاق این حکم شامل مسلح و غیر مسلح می شود.
نکتۀ دوّم این بود که کسی که مرجع می شود قاعدتاْ به او آیت الله و آیت الله العظمی اطلاق می شود تا آن موقع امام برای آقای منتظری عنوان آیت الله را ننوشته بودند ، درنامه ها حجت الاسلام والمسلمین خطاب می کردند ، قرار شد که ازامام تقاضا کنند که ازاین به بعد نامه هائی که مرقوم می فرمایند، آیت الله را برای ایشان بنویسند تا قهراْ در محافل علمی به خصوص حوزه علمیّه قم ودرمیان مراجع ،ایشان به عنوان آیت الله مقبول شود والاّ اگر امام آن موقع، حجّت الاسلام والمسلمین می نوشتند، مرجعیّت ایشان در حقیقت رد شده بود .
نکتۀ دیگر هم این بود که رسانه ها ایشان را به عنوان آیت الله العظمی ذکرکنند، بناشد که ابتدا مراحلی از مسئله قائم مقام رهبری طی بشود و رسماْ این امر، اعلام بشود، سپس آیت الله العظمی بگویند. آن وقت که ما در این مورد صحبت می کردیم ، مسئله محرمانه بود واعلام رسمی نشده بود، امّا ناگهان شنیدیم که آقای باریک بین، امام جمعۀ قزوین درنماز جمعه عنوان کرده اند که ایشان قائم مقام رهبری شده اند و تصویب شده و این موضوع منتشر شد. اوّلین کسی که این موضوع را اعلام کرد، ایشان بود. ایشان جزو خبرگان بودند. این مسئله محرمانه بود، ولی چه شد که گفتند دیگر من اطّلاع ندارم. شاید احساس وظیفه کردند که این مسئله تا زمانی که امام هست گفته شود. اوّل بعضی از آقایان اعتراض کردند که چرا ایشان این حرف را زده اند، چرا ایشان اعلام کرده اند؟ امّا بالاخره اتّفاق افتاد وبعد در رسانه ها آمد ولذا بعد از آن، تعبیر آیةالله العظمی نسبت به آقای منتظری به کار رفت. این جریان ظاهری قضیّه بود.
امّا ازنظر محتوائی، این اشکال پیش آمد که اصلاْ مجلس خبرگان چنین وظیفه و اختیاری ندارد که برای مقام رهبری قائم مقام تعیین کند، زیرا در قانون اساسی، چنین چیزی پیش بینی نشده بود. امام هم رسماْ چنین دستوری نداده وقائم مقام، معیّن نکرده بودند. منتهی خبرگان خودشان، به خاطر اینکه امام مریض و سالخورده بودند، پیش دستی کردند که اگر خدای ناکرده حادثه ای پیش بیاید نظام با خلا روبرو نشود به این جهت احساس وظیفه کردند و چنین چیزی را پیش بینی کردند.
نظر شما